ایفای نقش مطبوعات ارسباران در گذر تاریخ

چاپ شده در روزنامه مهدآزادی ( روزهای 19،20، 21 و 23 آبان )  و ارائه شده در دومین همایش توسعه ارسباران

ارسباران منطقه ای تاریخی است با وسعت بیش از 12 هزار کیلومتر مربع در شمال غرب کشور ایران که علی رغم نرخ بالای مهاجرت قریب نیم میلیون نفر در آن زندگی می کنند و با دو کشور همسایه است. ناحیه ای خاص با هویت تاریخی و تجانس فرهنگی و تعریف جغرافیایی و ساخت اجتماعی ویژه که از سال 1314 شمسی به این نام نیز نامیده شد و پیش تر قراجه داغ نام داشت. نامی که امروز نیز به شکل « قره داغ » برایش محفوظ است. همان « 18 محال » معروف که در تقسیمات کشوری ابتدا شامل شهرستان اهر می شد و امروز شامل شهرستان های اهر،‌ ورزقان، کلیبر و هریس و بخش هایی از شهرستان های جلفا، مشکین شهر، پارس آباد و گرمی می شود. این همه در هفته نامه ی « شهاب اهر » که نیم قرن پیش در اهر چاپ می شد،‌ نمود داشت. ارسباران عمدتاً دارای توان های محیطی کشاورزی،‌ دامداری،‌ باغداری،‌ معدن و گردشگری است. منطقه ای که خلاصه ی ایران زمین است و روزگاری هند کوچکش می گفتند. و شعار آذربایجان شرقی اگر این است که « آذربایجان سر ایران است.» به یقین می توان گفت « ارسباران، سر آذربایجان است.» از انجیر و انار و عسل و پنبه و سیب دارد تا مس و طلا. سومین منطقه ی جنگلی کشور را در خود دارد و تنوع گونه های گیاهی و جانوری آن بیش از قاره اروپاست. یکی از سه ایل پرجمعیت عشایر کشور در آن ییلاق و قشلاق می کنند و یکی از مناطق 20 گانه ی معدنی آن به حساب می آید. در تاریخ نقشی شایسته ایفا کرده و به ویژه در عصر قاجار اثرات ملی بر تاریخ داشته است. جای جایش پر از محوطه ها و گورستان های تاریخی و قلعه های بسیار است و کشف نشانه های 7هزار ساله ی تمدن شهرنشینی در آن، قدمت تمدن را تکانی داد. انسان های بزرگی از خاکش برخاسته اند و بر صدر نشسته اند. از شیخ شهاب الدین اهری گرفته تا ستارخان قره داغی. از علامه محمد تقی جعفری گرفته تا پرفسور محمود آخوندی و امروز در جای جای ایران و جهان حضوری شایسته و مؤثر دارند. در سویی، این منطقه همچنان مقام اول را در نرخ بی سوادی دارد،‌ نرخ مهاجرتش نیز در صدر است و در نرخ بیکاری نیز ممتاز. تورق تاریخ نشان می دهد قراجه داغ از اوج پایین آمده و امروز فرزندانش را تکاپویی دیگر فراگرفته تا بر اوجش برسانند.     

تاریخ مطبوعات نشان می دهد ارسبارانی ها نقش ممتاز در فعالیت مطبوعاتی ایران زمین داشته اند و امروز نیز قلمداران متبحری از این خاک در رسانه های متعددی قلم می زنند. برای قراجه داغ همین افتخار بس که مدیر نخستین روزنامه ی غیر دولتی ایرانی « محمد طاهر قراجه داغی » بوده است. هم او که روزنامه ی « اختر » را در استانبول منتشر می ساخت. اما شروع کار مطبوعات محلی در ارسباران را باید به سال 1325 ه.ش معطوف داشت. آن گاه که یوسف خدادادی و پسرعمویش احمد خدادادی اخبار و مطالب اجتماعی شهر را به ویژه در قالب طنز بر روی کاغذ مقوا نوشته و بر دیوار مغازه عطاری و بقالی خود نصب می کردند تا رهگذران بخوانند. روزنامه ی دیواری آن ها « شهاب » نام داشته است. و آغاز رسمی فعالیت مطبوعاتی در ارسباران را باید به انتشار نخستین شماره ی هفته نامه « شهاب اهر » نسبت داد. شهاب اهر در تابستان سال 1331 آغاز به کار کرد و یک سال تمام منتشر شد. نهضت ملی شدن صنعت نفت در کشور در جریان بود و هفته نامه ی محلی « شهاب اهر » به مدیریت رحیم غفاری در اهر انتشار می یافت. این هفته نامه به معنای واقعی کلمه مطبوعه ی محلی بود و سراسر منطقه ی ارسباران را پوشش می داد و چه بسا می توان گفت از نخستین و موفق ترین جریده های مکتوب محلی در کشور است. اگرچه « شهاب اهر » قربانی سونامی کودتای 28 مرداد شد و انتشار آن بیش از یک سال دوام نیاورد، اما به خوبی از عهده وظایف مطبوعه ی محلی برآمد و در توسعه ی منطقه به ایفای نقش فعال پرداخت. « شهاب اهر » تعریف جغرافیایی و فرهنگی از ناحیه ی « ارسباران » را به خوبی نمود می داد. به گونه ای که حتی از مشکین شهر و مغان نیز ـ که رگه ای از هویت تاریخی و مدنی و فرهنگی قره داغ را دارند ـ غافل نبوده است. تمام حوادث و رویدادها و معضلات شهرستان های ( امروزی ) اهر، هریس، ورزقان، کلیبر، مشکین شهر، جلفا و پارس آباد را پوشش می داد. ورود این نشریه به مسائل سیاسی روز و حمایت از جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و طرفداری از مصدق موجب شد که در پی کودتای 28 مرداد 1332 که منجر به سقوط دولت مصدق شد، به محاق تعطیلی برود و مسئولان آن بازداشت شوند.  « شهاب اهر » رویه ی انتقادی شجاعانه ای داشته است به طوری که برخی از یادداشت ها و نقد های آن نشان می دهد گردانندگانش کم ترین مسامحه ای در طرح معضلات منطقه نداشته اند. نقد نامه ی سرگشاده ی چاپ شده در شماره ی 33 ( 6 مرداد 1332 ) خطاب به علی اکبر امامی اهری ـ نماینده وقت مردم اهر در مجلس شورای ملی ـ از همین زاویه قابل توجه و تأمل است. جالب این که پاره ه ای از نگاه های « شهاب اهر » به مسائل ارسباران در دو هفته نامه ی گویا راه یافته است. به گونه ای که سردبیر این نشریه در گفتگو با خبرنگار نسیم قره داغ می گوید « روح شهاب اهر در گویا حلول کرده است.» موج مدنی ارسبارانی و ارسبارانی ها برای رشد و توسعه اگر روزگاری با « شهاب اهر » اوج گرفت و به مرور اما فروکش کرد، امیدوار کننده این که « گویا » موفق شد چنان موجی را در نسل امروز کلید بزند. 

ارسباران تا سال 1382 که هفته نامه « ارسباران » به مدیریت محمد بخت آور آغاز شد، جریده ای نداشت و اما پس از 30 سال از « شهاب اهر » و با شروع دهه ی 50 « عبدالحسین اعلم الهدا » خلاء بی خبری از ارسباران را تا حدودی پر ساخت. او که آن زمان در مشکین شهر معلم بود،‌ با کوشش بسیار اخبار و رویدادها و مسائل مشکلات این منطقه را در روزنامه های سراسری آن زمان انعکاس داد. به ویژه خبرنگار رسمی « کیهان » بود و توانست ستون های ثابتی از جمله « یادداشت های پراکنده » را در آن روزنامه برای ارسباران بگشاید.  انتشار « ارسباران » پس از نیم قرن بارقه ی امیدی بود در سپهر اطلاع رسانی منطقه ی ارسباران. بارقه ای که چراغی نشد فراروی رشد منطقه! و انتشار نامنظمش ادامه یافت تا این که در سال 86 از حرکت ایستاد و امروز به صورت ماهنامه و اما نه برای « ارسباران » منتشر می شود.   

اسفند سال 83 نسیمی بر اقلیم قره داغ وزید و « نسیم قره داغ » به مدیرمسئولی عارف گوزلی شماره ی نخستش را منتشر کرد. دو هفته نامه بود و خوب شروع کرد و به جاهای خوبی رسید. اگرچه توجه اصلی این نشریه بیش تر معطوف به مرکز استان بود،‌اما حساب ویژه ای برای شهرستان کلیبر باز کرد و توانست جوهر مطبوعه ی محلی را در خود نشان دهد. این نشریه در ادامه از سرعت افتاد و از عرض جغرافیایی تبریز فراتر نیامد. تا آن جا که فقط نامی از قره داغ در لوگوی خویش داشت. اخیراً بازگشتی به ارسباران کرد و درصدی از اخبار و گزارش های خود را به این منطقه اختصاص می دهد چیزی که اما نمی تواند آن را نشریه ای برای ارسباران نشان دهد.     

28 اردیبهشت 84، نخستین شماره ی هفته نامه ی گویا به مدیرمسئولی هاشم مشرفی در چهارصفحه منتشر شد. نشریه ای که یک سالی طول کشید تا سامان مناسبی یابد و در خط سیری مشخص طی طریق کند. این نشریه با تفاوت هایی « ورژن » جدید « شهاب اهر » شد و توانست روحی تازه در کالبد ارسباران بدمد. هم او که توانست تعریف جغرافیایی و هویت تاریخی و فرهنگی گردگرفته ی این منطقه را بازخوانی و بازگویی کند. هفته نامه ای که به صورت دوهفته نامه ادامه ی حیات داده و تا کنون که شماره اش از یکصد گذشته،‌ در 12 صفحه با یادداشت ها و تحلیل ها و گزارش ها و مصاحبه ها و نقدهایش نشان داد که تفاوت روزنامه نگاری و خبرنامه نگاری را خوب می داند. « گویا » وارد خط و خطوط سیاسی و بازار پرسود انتخاباتی نشده است و امروز هر کسی در هر مقامی و جایگاهی مورد نقد اوست و زبان گویای صاحبان اندیشه و قلم است. از آن جا که ارسباران آسیب زیادی از انتخابات مجلس خورده است، « گویا » به ویژه نماینده ی اهر در مجلس را برای مردم نقد می کند. فرهنگ سازی برای حساسیت به رویدادهای محلی و پیگیری اخبار منطقه و تقویت جایگاه روزنامه ی محلی و اعتماد عمومی به آن و پذیرش از سوی شهروندان به عنوان دیده بان جامعه و رصدگر عملکرد مدیران از سوی مردم و از سویی طرح حقوق و تکالیف شهروندی و ضرورت های مشارکت مدنی و تبیین مردم سالاری محلی و در کل ایفای نقش در جایگاه رکن چهارم دموکراسی نیز از رویکردهای این نشریه است.     

رسانه های مجازی در ارسباران همپای دیگر نقاط کشور خوب شروع کردند. وبلاگ ها و سایت های شخصی غیررسمی که با « پست » های خبری و یادداشت های خود و نیز پیوند اخبار خبرگزاری ها در ارتباط با ارسباران توانسته اند در امر اطلاع رسانی وارد عمل شوند. رسانه هایی که به عنوان نمونه بیش و پیش از مطبوعات، خبر کشته شدن « شوکا » ی کلیبر در تبریز را در فضای اینترنت پخش کردند و خبر را به نظر ده ها هزار کاربر اینترنتی رساندند. این مهم در ورزقان بیش تر مورد توجه بوده است. این وبلاگ ها با پیوند دادن همدیگر و لینک پست های یکدیگر شبکه ی ارتباطی گسترده ای ایجاد می کنند که تا حدودی جای خالی جراید مکتوب را پر می سازند.   

برخی از جراید منتشره در آذربایجان شرقی هر از گاه ویژه نامه ای برای شهرستان های این منطقه تهیه می کنند که در جای خود فضای مطبوعاتی منطقه را رونق و تحرک می بخشد. ویژه نامه های روزنامه مهدآزادی برای اهر سابقه ی بیش تری دارد اما در محدوده ی خبر محدود بوده است و اخیراً ویژه نامه های تدبیر فردا و سهند تبریز و کوشا برای ورزقان و هریس و کلیبر به معنای واقعی کلمه نسخه ی یک جریده ی محلی به حساب می آیند.  

شبکه ی تلویزیونی استانی « سهند » با خط مشی رسمی خود و از آن جا که نسخه ی استانی شبکه ی سراسری است، نه فقط برای استان که برای منطقه ی ارسباران نمی تواند رسانه ی محلی باشد. در واقع « استانی » است و نه آذربایجانی که بتواند با هویت فرهنگی و مدنی مردم محل فعالیت کند. شاید به عنوان نمونه بتوان از پخش حیات گیاهی بیابان های استرالیا به زبان فارسی در این شبکه و نیز برنامه ی فارسی برای خردسالان زیر 6 سال حدود انتظار خویش از آن را تشخیص داد. در این راستا خبرنگار سهند در اهر و یا شهرستان های دیگر ارسباران چارچوب تعریف شده ای برای فعالیت دارند. به طوری که اخبار تولیدی آن ها اغلب به پروژه ها و خدمات دولتی معطوف بوده و یا سخنان مسئولان در مناسبت های مختلف را پوشش داده اند. هرچند اطلاع رسانی از عملکرد مدیران نیز در جای خود ضروری است.     

خبرگزاری ها آفت مهم مطبوعات محلی هستند هرچند خوراک خبری آن ها را تأمین می کنند و اگر نباشند بسیاری از نشریات محلی از حرکت می ایستند. خبرگزاری ها با اخبار تولیدی خود نشریات را به خبرنامه تبدیل کرده اند و از آن جا که  اغلب اخبار تولیدی آن ها باز به حوزه ی دولت محدود است، نشریات را به نسخه ی مکتوب خود تبدیل کرده و آن ها را از حرکت در مسیر روزنامه نگاری باز می دارند. خبرگزاری های رسمی و نیمه رسمی چون ایرنا،‌ فارس، ایسنا و ایسکانیوز در اهر خبرنگاران فعال دارند و « حسن بالاگر » را می توان فعال ترین خبرنگار در این حوزه نامید. و اگرچه فعالیت خبری در این منطقه مشکلات خاص خود را دارد،‌ اما باز درصد بسیار بالای اخبار منعکس شده از اهر در این خبرگزاری ها که مورد استفاده ی نشریات در استان و حتی ویژه های آذربایجان شرقی برخی از روزنامه های سراسری قرار می گیرد، به مسئولان دولتی و رویدادهای مربوط به مناسبت ها و پروژه های دولتی معطوف بوده است. کما این که مسئولان دولتی نیز گاه خبرنگاران را سخنگوی خویش و از آن پایین تر خبررسان خویش می سازند و نقش آن ها را در حد یک ضبط صوت و یا دوربین تقلیل می دهند.   

باری رسیدن به توانایی لازم برای حرکت در مسیر توسعه نیاز به دانایی دارد و مقدار دانایی، خروجی سرانه ی مطالعه است. منطقه ی ارسباران همچون ایران در مطالعه نرخش ضایع است و فروتر از این، نرخ باسوادی اش پایین تر از سطح کشوری و استانی است. در سوی دیگر، افتادن در مسیر و مشارکت مردمی و داشتن سرعت لازم در آن نیازمند آگاهی است و آگاهی باز محصول دانایی است و دانایی ما نیز از نرخ باسوادی مان باید معلوم باشد. پس قبول کنیم که راه رشد ارسباران از مسیر اطلاع رسانی و آگاهی می گذرد. « رادیو ارسباران » از مطالبات دیرین مردم منطقه است. یعنی بوده و چه بسا خواهد بود. منطقه ی ارسباران بیش از هزار روستا دارد که اغلب راه ارتباطی مناسبی هم ندارند. پراکندگی جمعیت و آبادی ها با توجه به وضعیت سواد عمومی نیاز به رادیو را صدچندان می سازد و لذا شبکه « رادیوی محلی » برای ارسباران از ضروریات است.     

نشریات منتشره برای ارسباران باید از خبرنامه بودن محض پرهیز کنند و « روزنامه نگاری » کنند. به جای این که سخنگوی مسئولان باشند،‌ باید دیده بان مردم بشوند و عملکرد مدیران را زیرذره بین داشته باشند. حرفه ای باشند و چنان کار کنند که مو را از ماست بیرون آورند و نور چنان بر سپهر نیمه روشن جامعه بتابانند که هیچ کج دستی را جرأت دست یازیدن در اموال و منافع عمومی منطقه نباشد. چنان منتقد شوند که هزینه ی مسئولیت را در منطقه بالا ببرند و آگاهی عمومی را چنان ارتقا دهند تا نه هرکه سر بتراشد،‌ قلندری بنماید. اگر امروز خانواده های سیاسی نقش حزب محلی را بازی می کنند و اگر مجمع روستاییان در آبادی های شهر اهر برای احراز پست های انتخاباتی رقابت می کنند، مطبوعات محلی باید در شفاف سازی لازم قلم بزنند. اهر محل تجمع روستاییان است برای تمرین شهرنشینی و لایه های رسیده به درجه ی شهروندی فرار را بر قرار ترجیح می دهند و لذا « مردم » تشکیل نمی شود و وجدان عمومی لازم شکل نمی گیرد تا فهم مشترکی از مفاهیم شهروند مدنی پدید آید و مشارکت و حرکت عمومی برای رشد و توسعه شکل گیرد. پرداختن به این « مهم » و آسیب شناسی و نقد آن، مهم ترین رسالت مطبوعات محلی در ارسباران می تواند باشد. رشد و توسعه الزاماً نیازمند ذخائر معدنی و جاذبه های فرهنگی و طبیعی متنوع گردشگری و قابلیت های عظیم کشاورزی و دامداری و باغداری نیست، چیزی که اما در ارسباران هست و بسیاری با تکیه بر آن ها می گویند چرا ارسباران عقب مانده است؟ « عدم توزیع عادلانه امکانات و اعتبارات و توان مدیریتی » و « سوءمدیریت » از عوامل عمده ی مؤثر در جاماندن ارسباران از کاروان توسعه بوده است. نکاتی که « گویا » گسترده بر آن وارد شد و گفتمان « بی عدالتی در عدالت ورزی » را مطرح ساخت. همان بی عدالتی که از زبان استاندار آذربایجان شرقی نیز درآمد. امروز پرداختن به این ها رسالت مطبوعات و رسانه های محلی است و اگر مطبوعه ای تنها به انعکاس سخنرانی های مسئولان محلی و خبر پروژه های دولتی بپردازد، خبرنامه ای بیش نیست.

تنها نشریه ی چاپ ارسباران « گویا » است و تنها نشریه ای است که به طور کامل برای ارسباران است و اما صدای یک دست، بردش معلوم است. ضمن این که این نیز نتوانسته تمام زوایا و گوشه های ارسباران را پوشش دهد. هرچند می تواند رمز موفقیت شهاب اهر را در انعکاس اخبار و رویدادهای ارسباران از روستاهای گوشه ی شمال غرب در دیزمار غربی گرفته تا ونیار در کنار تبریز و گوشه ی شمال شرقی در گورادیز  با شرایط ارتباطی آن روزگار فراگیرد. حمایتی و عنایتی لازم است که فعالیت خبری در گوشه گوشه ی ارسباران حرکت یابد. بر تعداد جراید منتشره برای ارسباران افزوده شود و قلمداران جمع شوند و همت کنند و روزنامه ای برای ارسباران منتشر سازند. راه اندازی خبرگزاری ارسباران نیز از ضروریات است تا به طور گسترده به تولید خبر از این منطقه بپردازد و مطبوعات محلی در سطح ارسباران و استان و نیز کشور از آن استفاده کنند. امروز در روستای «زندآباد» نشریه و در روستای « هوای » وبلاگ در کارست که بارقه ی امیدی است. باید زمینه ی راه اندازی وبلاگ برای تمام روستاهای منطقه فراهم گردد و همه ی آن ها با لینک و پیوند به هم بپیوندند. نمایندگان منطقه فعالان مطبوعاتی را یاری نمایند. خانه ی مطبوعات در منطقه راه افتد و پیشنهاد من این است که در ادای احترام به مقام « محمدطاهر قراچه داغی »  جایزه ی محمدطاهر قراچه داغی تعریف و  سالانه ی این جایزه در اهر برگزار شود و تیم داوری در بخش های مختلف به تعریف و اعطای جایزه برای خبرنگاران و روزنامه نگاران و جراید منطقه اقدام کنند. هرچند در گامی فراتر می تواند به بنیاد تبدیل شود و برنامه ها و نکوداشت های متعدد در حوزه ی مطبوعات برگزار نماید. این نام حتی می تواند « شهاب اهر » باشد به خاطر احترام به نخستین مطبوعه ی چاپ اهر. و نیز شایسته است مسئولان شهری برای ادای احترام به حوزه ی مطبوعات محلی و فعالان آن، میدان و یا خیابانی را به نام محمدطاهر قراچه داغی و یا « شهاب اهر » نام گذاری کنند.

 

ضمیمه: امروز کسانی از خروج کنساتره مس از قره داغ شِکوه دارند. به نظر من کنسانتره واقعی ده ها هزار انسانی است که از این منطقه مهاجرت کرده اند و امروز البته خرده ای بر آن ها وارد نیست. شاید غم ما مصداق « آپاردی سئللر سارانی » باشد و من اما یاد آن سیل غمبار قره قیه می افتم که بانوی سوارکار را با کودکش برد و من شعری کوچک برایش دارم که بیانگر دردماست و شعری البته خطاب به اهرچایی:

یاغدی یاغیش ائلدریم لار شاخا شاخا          داغتدی ائولری سئل آخا آخا

قوجاقندا بالاسی بیر آنانی                         آپاردی گؤزلریمیز باخا باخا

اهر چایی داشیب گئتدی               داشیب یولون چاشیب گئتد

 اؤز باغچاسین سوسوز قویدی            اؤزگه باغا آشیب گئتدی