سفرنامه ی خاروانا
قسمت سوم و چهارم
گویا:اسماعیل قهرمانی: بعد از کبود گنبد به طرف جنوب شرقی به طور سینه کش به روستای بیشک می رسیم. این روستا نیز به دلیل کوهستانی بودن از جاده ی ارتباطی و امکانات لازم بهداشتی و خدماتی بهره مندی لازم را ندارد. در 6 کیلومتری سه راهی محمدخان به روستای حاجیلار که در کنار جاده واقع است، می رسیم. از این روستا راهی است به طرف سُهرون. سُهرون تقریباً در شرق حاجیلار قرار دارد و برای عزیمت به سهرون باید از رودخانه ی پرآب گوی همت چایی عبور کرد. متأسفانه پلی بر روی این رودخانه ساخته نشده و همین موضوع باعث شده وسائل نقلیه نتوانند به آن سوی رودخانه بروند. گذشتن از این رودخانه به ویژه در مواقع پرآبی دل و جرأت زیادی می خواهد. بعد از طی 6 کیلومتر با پای پیاده در بالای تپه ای بلند به سهرون می رسیم. در کنار مسجد روستا چند سنگ قوچ و سنگ های قدیمی دیگر و سنگی که شکل قوچ روی آن حک شده است، دیده می شوند. در روی این سنگ ها کلماتی مانند کلمه ی الله و علی حک شده است. سهرون از نبود امکانات در رنج و چشم انتظار عنایت مسئولان است. در این محل سهرون آخرین روستای خاروانا می باشد.بعد از اینجا، روستای مورد هدف « اندریان » است که باید از سهرون به حاجیلار برگردیم و از همان رودخانه بگذریم و پس از طی 8 کیلومتر به روستای اندریان برسیم. همه ی این روستاها شدیداً کوهستانی هستند و جاده ی ارتباطی مناسبی ندارند. زمستان های سختی دارند. جالب این که روستای اندریان 7 مسجد دارد. در این روستا هر طایفه برای خود مسجد مستقلی ساخته است. مردم روستا خیلی مذهبی و خونگرم و مهمان نواز هستند. ولی مهمان بی نماز را اصلاً نمی پذیرند.
در بالای تپه، سنگی معروف به « علی داشی » زیارتگاه اهالی است. در شرق روستا آبی مشهور به « قوتور سویی » وجود دارد که اهالی محل برای از آن برای درمان خویش و حتی دام های بیمارشان استفاده می کنند. در جنوب روستا چشمه ی گوارا به نام « جَل جَلان » وجود دارد که آب صاف و زلال و سبک است و چایی خوبی از آن در می آید. به دلیل کشف معدن طلا در ورودی و نزدیکی روستا نام اندریان پس از این بیش تر به گوش خواهد خورد و نام آن از در سراسر ایران مطرح خواهد شد. خدای منان را به دلیل بذل این نعمت پرقدر شاکریم و امید آن داریم که به خاطر وجود این معدن فقر و محرومیت از چهره ی این منطقه از قره داغ زدوده شود. این معدن فعلاً در مرحله ی اکتشافی است و در شرق رودخانه ی معروف به « مُووَری چایی » ( میوه رود ) قرار دارد که به دلیل اهمیت و ارزش موضوع حتماً به مرحله ی بهره برداری خواهد رسید. یک معدن گوگرد هم به گفته اهالی در آن محدوده وجود دارد.
حال می خواهیم به روستای میوه رود برویم. باید از داخل رودخانه در بین دو کوه بلند که هیچ شباهتی به راه ندارد، 6 کیلومتر راه برویم. میوه رود باغ های گردو زیاد دارد. درختان کهنسال بسیاری هنوز نفس می کشند. دره ای از جنوب روستا می گذرد. شغل مردان و زنان روستا دامداری و فرشبافی است. در قسمت جنوب شرقی و 2 کیلومتری میوه رود، روستای سیوان واقع است. در این روستا هم درختان تناور گردو با قطر زیاد انسان را به شگفتی وا می دارند. چند سال پیش که آن جا رفته بودم، مرد 104 ساله ای را دیدم که سالم و قبراق بود و کار می کرد. از سیوان تا مشاهیر 4 کیلومتر راه است. مشاهیر در این محدوده آخرین روستای خارواناست که واقعاً خیلی محروم است. این روستا از جنوب به حوزه ی تبریز متصل است. در بازگشت از این روستا بالاتر از سه راهی اندریان راهی است به طرف ایری علیا. این روستا ده بزرگی است که پنیر آن به لحاظ طعم خوب و بسته بندی های بهداشتی در حلبی ها توسط خود اهالی و یا شیرپزها در منطقه و تبریز مشهور است. کنار جاده ی اصلی روستای کوچکی نیز به تعداد 2 خانوار به نام آتش خسرو هنوز به حیات خود ادامه می دهد.
در این مسیر با طی 3 کیلومتر مسافت به روستای ارزیل می رسیم. ارزیل روستایی چشم نواز و زیباست. اهالی این روستا خیلی با فرهنگ و بهداشتی و مهمان نواز و دارای خصوصیات شهرنشینی هستند. این روستا نسبت به همه ی دهات ذکر شده آبادتر است. حمام عمومی دارد. در سر درب این حمام نام « پسیان قراجه داغی » نوشته شده است. دارای باغات گردو، گیلاس و سیب است. رود گل آخور از سمت جنوب ارزیل و از غرب به شرق در جریان است. اطراف رودخانه با درختان بید تبریزی مزین است و هوای سالم و دلچسبی دارد.این روستا به دلیل واقع شدن در موقعیت میان کوه ها و تپه ها هوای نسبتاً گرمی دارد.در مراسم افطاری ماه رمضان سفره های رنگارنگ از نعمات بی شماری پهن می شوند. این روستا در کنار جاده ی اصلی واقع شده و مرکز دهستان ارزیل است. در غرب و 3 کیلومتری این روستا، روستای گل آخور واقع شده است.
روستای گل آخور آبشار زیبایی دارد و چندی است که مورد توجه گردشگران واقع شده است. در کنار آبشار آلاچیق های زیبا برای اقامت آن ها ساخته شده اند. زیبایی آبشار با آبی سفید مانند دانه های مروارید اشک از صافی و زلالی حکایت می کند. باغ های ناهموار تپه ای و دره ای در اطراف روستا، کوه های سربه فلک کشیده، رود پاک و بی آلایش، صدای شرشر آب در بدو ورود روستا نشان از قدرت بی همتای خداوند است که همگی ارزانی این روستاست. در غرب روستا چشمه های آهکی زیبایی وجود که علاقه مندان خود را دارد. برای عزیمت به گل آخور باید از جنوب روستای نسبتاً مدرن ارزیل از کوره راه کنار گل آخور چایی گذشت. وجه تسمیه ی گل آخور واقعاً بجا و با مسماست. آب رودخانه از بس زلال و صاف است که در تمثیل به گل تشبیه کرده اند. البته به مرور زمان به دلیل وجود آهک در آب سنگ های داخل رودخانه نیز رسوب سفید رنگ به خود گرفته اند که وقتی آب از روی آن ها جریان می یابد، سفید رنگ و زیبا و زلال جلوه می نماید.
گل آخور راه ارتباطی مناسبی ندارد. بعد از آخرین سربالایی و پیچ از میان باغ های گردو و گیلاس در کنار رودخانه رو به روی روستا به یک حمام عمومی بر می خوریم که محل استحمام اهالی است. اکثر یا همه ی اهالی روستا از خاندان سادات هستند که در نوع خود منحصر به فرد می باشد. کمی بالاتر زا حمام در آن سوی رودخانه و چسبیده به روستا آسیاب آبی وجود دارد. توربین چوبی یا همان چرخ پره دار توسط آب زلال رودخانه می چرخید. این آسیاب علی رغم وجود آسیاب های موتوری مدرن به عنوان رقبای پیشرفته، هنوز با پایداری و فارغ از گذر ایام در نهایت آرامش و صداقت و با شوق و اشتیاق به کار خود مشغول بود. آدمی وقتی در آنجا قدم می گذارد، حس عجیبی می یابد. هر لحظه منتظر صدای گوش خراش موتورخانه است، ولی جز آرامش و صدای روح بخش آب رودخانه صدای دیگری نمی توان شنید.گویی زمان در آنجا ایستاده است. گویی صداها سال به زمان عقب برگشته ای. داستان و صحبت های پدران و پدربزرگان در ذهن انسان مجسم می شود. از نوبت در آسیاب، ناامنی و قحطی نان و.... با دیدن سنگ های آسیاب این بیت شعر یادم افتاد.
مرد باید که در کشاکش دهر سنگ زیرین آسیاب باشد
با دقت هرچه تمام تر سنگ زیرین و ریزش آب از « نو » که به شکل ناودان های چوبی قدیمی ولی در اندازه ی بزرگ به صورت سراشیبی تند قرار داده شده بود و آب به وسیله ی « نو» با سرعت بر روی چرخ پره دار می ریخت و آن را می چرخاند. با چرخش این چرخ پره دار که توپ و آن هم به سنگ آسیاب متصل بود آن را می چرخاند. گندم ها از « جودان » به آرامی و با لرزش و حوصله بر روی سنگ می ریخت و به آرامی سابیده و آرد می شدند. لحظات شیرینی برای من بود. واقعاً لذت بخش بود. جای علاقه مندان سبز. به قولی شنیدن کی بود مانند دیدن.
از ارزیل تا طرزم نیز حدود 6 کیلومتر راه است. ادامه ی این جاده از کنار طرزم به طرف جنوب راهی است که در بهار و تابستان اهالی روستاهای همین مسیر به شهر تبریز رفت و آمد می کنند. اما در زمستان ها به دلیل بارش برف و خاکی بودن جاده، راه ارتباطی آن ها مسدود می شود. روستای طرزم با روستاهای شهرستان مرند هم مرز است. دوباره از آتش خسرو به سمت غرب، روستای گوراکش واقع شده است و در قسمت بالای این روستا، دهی به نام گوراند وجود دارد. گوراند از کلیه ی روستاهای ذکر شده مرتفع تر است. اگر از آنجا به سمت شمال نظاره کنی، شهرها و روستاهای آن طرف رودخانه ی ارس دیده می شوند. این روستا دارای قبرستان قدیمی است که سابقاً چند قوچ سنگی در آن وجود داشت و توسط سودجویان به سرقت رفته است. روستای دیگری در این مسیر به نام جوانان گروه می باشد. برای عزیمت به این روستا باید از جاده ی مالرو با سربالایی تند به مدت یک و نیم الی دو ساعت پیاده روی کرد که خیلی نفس گیر است. اهالی روستا به دلیل عدم دسترسی به امکانات مجبور شدند به صورت انفرادی روستا را ترک و در لب رودخانه ی نزدیک جاده برای خود امکانات جزئی فراهم آورند. در این مسیر روستای تابع خاروانا به اتمام می رسد. بر می گردیم به سه راه محمدخان و به طرف غرب به سمت خاروانا حرکت می کنیم. نرسیده به خاروانا به روستاهای میلق، سندآخور و مرزآباد می رسیم که این سه روستا نیز از فقر امکانات رنج می برند و به علت دارا بودن منابع و مراتع مناسب اکثر اهالی دامپروری می کنند.
در ادامه ی مسیر خاروانا به روستای پخق در سمت چپ جاده می رسیم. روستای پخق نسبتاً آباد به نظر می رسد و بعد از آن روستا و عبور از سربالایی جاده و پیچ های خطرناک با خاک سرخ رنگ در دامنه ی کوه که اخیراًرانش نیز داشته، به روستای لیلاب در کنار جاده ی اصلی و 6 کیلومتری خاروانا می رسیم. علی رغم امکانات نسبتاً خوب به علت رانش زمین اکثر اهالی کوچ کرده اند. در وستای لیلاب زیارتگاه سید ابراهیم و زبیدا خاتون در بالای تپه بقعه شده که باید برای زیارت آرامگاه توسط چندین پله به زیر زمین وارد شد. از آن جا که لیلاب دارای زمین های کشت تقرباً مناسبی دارد، در سال 63، 62 از طرف جهادسازندگی کانالی بر رودخانه ی گوی همت چایی به طول 18 کیلومتر برای آبیاری این زمین ها احداث می شد که به جهت عدم کارهای کارشناسانه اولیه و سهل انگاری دست اندرکاران علی رغم صرف هزینه های زیاد به طور ناقص و بلااستفاده رها شده و در اثر عدم نگهداری مناسب،بعضی قسمت های آن خراب شده است.
بعد از لیلاب به خاروانا می رسیم. بخش خاروانا از شمال به رود ارس و از جنوب به شهرستان مرند و از غرب به سیه رود جلفا و از شرق به ورزقان منتهی می شود. این بخش دارای 44 روستای آباد و دارای سکنه و 2 روستای خالی از سکنه به نام بیوه راه و عظیم آباد دارد.
خاروانا دارای سه دهستان به نام های دیزمار مرکزی، جوشین و ارزیل می باشد. وسعت آن 1104 کیلومتر مربع و فاصله اش از ورزقان 65 کیلومتر و با رود ارس 25 کیلومتر است. بر اساس آمار سال 1385 جمعیت خاروانا 1985 نفر می باشد.
در خاروانا کانال آبی به نام « نی پوش » به طول 10 کیلومتر وجود دارد که از ورزقان به خاروانا در سال 65 توسط جهادسازندگی جهت مصارف زراعی احداث شده است. 30 حلقه قنات قدیمی هم دارد. از آثار تاریخی مهم خاروانا ابتدا باید از مسجد جامع آن نام برد که به سده های 6 و 7 هجری قمری منسوب است. دارای 3 گنبد و شبستان در دو طرف می باشد. 2 قطعه کتیبه سنگی بر سر درب این مسجد نصب شده است. نوشته ی یکی از کتیبه ها چنین است: « فی سنه احدی خمسین الف من الهجره » النبویه ـ به دستور « فاطمه خانم و خدیجه خانم » دختران امیر کبیر بایندر بیگ دوزالی و « نازلو خانم » در زمان سلطان ابوالمظفر شاه صفی الدین حسینی » در کتیبه ی دیگر نیز چنین آمده است: « معماری کربلا احمد علی در زمان سلطان ناصرالدین شاه قاجار فی سنه احد عشر و ثلاث مأه بعد الف. نوشته میر عبدالله.» ( متن کتیبه از تاریخ و جغرافیای ارسباران، اثر حسین دوستی ) مسجد دیگری به نام مسجد سیدلر دارای 2 گنبد که همزمان با مسجد جامع ساخته شده است. یک زیارتگاه به نام گنبد اوستی نیز وجود دارد که اطلاعات زیادی در دست نیست و زیارتگاه اهالی است.
خاروانا هم از زمان های قدیم در گذر مسیر شاهد اتفاقات یا وقایع تاریخی بوده به طوری که در زمان مغول ها خاروانا به عنوان یکی از مراکز سپاه گیری آن ها بوده. نادرشاه به هنگام عزیمت به قفقاز و داغستان در خاروانا فرود آمده و برای افراد قشون و مرکب هایشان مایحتاج جمع آوری کرده است. کوه های دیزمار در سفرنامه ی ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه، کوه های سلطان سنجر نام برده شده است.
از بزرگان خاروانا می توان « آیت الله سید یوسف مدنی» و « آیت الله کوه کمری » بنیانگذار حجتیه قم و یکی از اساتید حوزه ی علمیه ی قم که هر دو متولد خاروانا هستند، نام برد.
خود بخش و دهستان های تابع دارای انواع مشکلات رفاهی و بهداشتی است، ولی اولویت دارترین و اساسی ترین مشکل این منطقه در یک کلام نبود جاده ی بین شهری و بین روستایی می باشد که امید است مسئولین محترم توجه شایسته به مناطق محروم داشته باشند تا دیگر شاهد جدایی بخش های منطقه ی قره داغ نباشیم. بعد از خاروانا به طرف غرب و عبور از سرازیری های نامناسب روستای مُلک قضات واقع است. بعد از این روستا، روستای وَرَزقان است که تقریباً به دلیل وجود باغات گردو و گیلاس و آب و هوای مناسب، طرفداران زیادی دارد. در ادامه ی همین راه به کوجان می رسیم. بعد از کوجان روستای بیوه راه همان روستای خالی از سکنه و دارای شرایط مناسب برای نگه داری دام و زنبور عسل.
در بازگشت و ادامه ی مسیر روستای دستجرد قرار دارد. شغل افراد این روستا کشاورزی و دامداری است. دارای یک امامزاده می باشد. کوه معروف « کامتال » منتهی به زمین های این روستاست. کامتال کوهی مرتفع است و چشم انداز زیبایی دارد که یک پارک طبیعی است. منطقه ی ممنوعه ( قوروق ) انواع آهوان در آنجا مورد حمایت نگهبانان محیط زیست می باشد. در کوه کامتال « موم یای » وجود دارد. همانطور که خوانندگان مستحضرند شکسته استخوان داند بهای مومیایی را. این ماده از کوه ترشح می شود و در یک محل سخت کامتال قرار دارد که همه مردم محل آن را نمی دانند و نمی توانند به آن قسمت بروند و آن ماده ای است تقریباً سیاه رنگ متمایل به زرد که در منطقه ی ما برای رفع ترس و وحشت افراد ترسیده و افرادی که شکستگی دارند، مورد استفاده قرار می گیرد.
و اما در سال های اخیر یک شکارچی با پسرش به طور قاچاق به کوه کامتال برای شکار آهو رفته بود که پدر به اشتباه با تیر فرزند خود را زده بود و او در دم جان باخته بود.
آخرین مسیر روستای خاروانا به طرف نوجه مهر یعنی شمال خاروانا می باشد. در کنار جاده ی رحیم قشلاقی با سه خانوار و کلو در کنار رودخانه ی « کلوچای » یک خانوار و دو روستای عشایری به نام های خراشای علیا و خراشای سفلی وجود دارد که برای رفتن به خراشا باید از کلوچای با پای پیاده گذشت. خراشا دارای صخره ها و چمن زارهای زیادی است. حیوانات وحشی مثل خرس و خوک نیز در اینجا زیاد است. طوری که در یک شب بیتوته شاهد یک خرس در کنار خانه بودیم. یک رودخانه با آب گل آلود از شرق به غرب در جنوب خراشا در جریان است. اهالی عشایر آب آشامیدنی شان را از آن بر می دارند و در ظرف ها می ریزند تا ته نشین شود، بعد استفاده می کنند که اصلاً قابل شرب نیست. همانطور که مستحضر شدید و از کمبودها و نقایص منطقه اطلاع یافتید، حضور در منطقه و شاهد عینی بودن عذاب وجدان انسان را هزارچندان می کند.این منطقه پاره ای از وجود قره داغ می باشد و از اول طعم فقر را می چشد. این منطقه در انتظار امدادهای اولیه ی دست اندرکاران دولت جمهوری اسلامی می باشد. سخن آخر از حافظ شیرین سخن:
صدفرشته بوسه بر آن دست می زند
کز کار خلق یک گره بسته وا کند
پایان
ارسباران منطقه ای تاریخی است با وسعت بیش از 12 هزار کیلومتر مربع در شمال غرب کشور ایران که علی رغم نرخ بالای مهاجرت قریب نیم میلیون نفر در آن زندگی می کنند و با دو کشور همسایه است. ناحیه ای خاص با هویت تاریخی و تجانس فرهنگی و تعریف جغرافیایی و ساخت اجتماعی ویژه که از سال 1314 شمسی به این نام نیز نامیده شد و پیش تر قراجه داغ نام داشت. نامی که امروز نیز به شکل « قره داغ » برایش محفوظ است. همان « 18 محال » معروف که در تقسیمات کشوری ابتدا شامل شهرستان اهر می شد و امروز شامل شهرستان های اهر، ورزقان، کلیبر، خداآفرين و هریس و بخش هایی از شهرستان های جلفا، مشکین شهر، پارس آباد و گرمی می شود. این همه در هفته نامه ی « شهاب اهر » که نیم قرن پیش در اهر چاپ می شد، نمود داشت. ارسباران عمدتاً دارای توان های محیطی کشاورزی، دامداری، باغداری، معدن و گردشگری است. منطقه ای که خلاصه ی ایران زمین است و روزگاری هند کوچکش می گفتند. و شعار آذربایجان شرقی اگر این است که « آذربایجان سر ایران است.» به یقین می توان گفت « ارسباران، سر آذربایجان است.» از انجیر و انار و عسل و پنبه و سیب دارد تا مس و طلا. سومین منطقه ی جنگلی کشور را در خود دارد و تنوع گونه های گیاهی و جانوری آن بیش از قاره اروپاست. یکی از سه ایل پرجمعیت عشایر کشور در آن ییلاق و قشلاق می کنند و یکی از مناطق 20 گانه ی معدنی آن به حساب می آید. در تاریخ نقشی شایسته ایفا کرده و به ویژه در عصر قاجار اثرات ملی بر تاریخ داشته است. جای جایش پر از محوطه ها و گورستان های تاریخی و قلعه های بسیار است و کشف نشانه های 7هزار ساله ی تمدن شهرنشینی در آن، قدمت تمدن را تکانی داد. انسان های بزرگی از خاکش برخاسته اند و بر صدر نشسته اند. از شیخ شهاب الدین اهری گرفته تا ستارخان قره داغی. از علامه محمد تقی جعفری گرفته تا پرفسور محمود آخوندی و امروز در جای جای ایران و جهان حضوری شایسته و مؤثر دارند. در سویی، این منطقه همچنان مقام اول را در نرخ بی سوادی دارد، نرخ مهاجرتش نیز در صدر است و در نرخ بیکاری نیز ممتاز. تورق تاریخ نشان می دهد قراجه داغ از اوج پایین آمده و امروز فرزندانش را تکاپویی دیگر فراگرفته تا بر اوجش برسانند.