سفرنامه ی خاروانا ( قسمت اول و دوم )

دو هفته نامه گویا / چاپ اهر:اسماعیل قهرمانی: در دیار سرافراز آذربایجان خطه ای تاریخی و زرخیز به نام قره داغ وجود دارد که امروزه بیش تر شامل شهرستان های اهر و ورزقان و کلیبر است. این منطقه علی رغم استعدادهای بالقوه و بالفعل به دلائل ناشناخته، توسعه نیافته است و همچنان از بی مهری و کم توجهی مسئولین منطقه ای و استانی رنج می برد. این مسئله موجب شده هر از گاهی بخشی از دهستان های آن به علت عقب ماندگی و نداشتن حداقل امکانات جاده ای و بهداشتی تمایل به جدا شدن از محدوده ی سیاسی منطقه نشان داده و جدا شده اند.

شهرستان اهر به عنوان مرکز قره داغ امروز  با رقبای سی چهل ساله ی قبل خود قابل مقایسه نیست. چه رسد به بخش هایی چون هوراند و خداآفرین و خاروانا. خدای متعال توفیقی نصیبم کرد تا سواره و پیاده با مرارت شیرین سفر در کلیه ی مناطق دور افتاده ی خاروانا که یکی از بخش های واقعاً محروم قره داغ می باشد، سفری داشته باشم. حال شما خواننده گرامی را شریک دیده ها و شنیده ها و تجارب اندک خود می کنم که شاید در گوشه ی دل تان جایی برای خاروانا محفوظ بدارید و از آن بیش تر بدانید.

 در مسیر حرکت از ورزقان به خاروانا بعد از عبور از آخرین روستای تابع ورزقان ـ مزرعه شادی ـ در کنار جاده به اولین روستای خاروانا ـ روستای گال ـ بر می خوریم که در سمت چپ جاده ی اصلی به فاصله ی حدود 3 کیلومتر از آن قرار دارد. این روستا در بالای تپه ای بلند و مشرف بر ضلع جنوب شرقی قلعه ی جوشین واقع است و قسمت پرتگاه قلعه در دید این روستاست. حدفاصل روستای گال با قلعه ی جوشین یک دره ی عمیق می باشد. در محدوده ی دره قطعه سنگی مشهور به «‌ زندان خانا » به طرف « کؤشن » کیا وجود دارد. دو محل مشهور به پیر مورد احترام اهالی در روستا قرار دارند که در یکی از آن ها چراغ و شمع روشن می کنند. در قبرستانش چند مجسمه ی سنگی قوچ و سنگ نگاره هایی هنوز پابرجا هستند. در نزدیکی « زندان خانا » محلی است که خاک معدنی بخصوصی به رنگ ماسه ی مایل به خاکستری دارد و اهالی روستای گال و روستاهای اطراف برای عایق بندی پشت بام های خود از آن استفاده می کنند. خاک ماسه را بدون اختلاط با چیزی به پشت بام می ریزند و هموار می کنند و بدینوسیله از نفوذ آب برف و باران به داخل ساختمان ها جلوگیری می شود. خاک این محل نیاز به مطالعات کارشناسی دارد. شغل مردم گال کشاورزی و دامداری است و به علت ناهمواری زیاد بیش تر کشاورزان زمین های خود را با گاوآهن به زیر کشت می برند. زنان سخت کوش روستا نیز به فرشبافی مشغولند که با تأسف لازم به ذکر است این حرفه ی سنتی بازارهای خوبی ندارد و از حمایت لازم نیز برخوردار نیست.

در ادامه ی راه به طرف خاروانا به پیچ های خطرناک مشهور به « گال دولاسی »‌ که محل حادثه خیز و برف گیر منطقه است، می رسیم. در دهه ی اخیر یک دستگاه مینی بوس که بیش از ظرفیت سرنشین داشت، به دره سقوط کرد و 18 تن از سرنشینانش در دم جان باختند. این محل عنایت و همت مسئولان راه و ترابری را می خواهد. بعد از عبور از این محل به دامنه ی قلعه ی استوار جوشین می رسیم. آثار قبرستان های « گوور » که هر کدام به ابعاد چند برابر قبور امروزی است و یا سفال های شکسته ی لعابی در محوطه مشاهده می شود. متأسفانه به دلیل بی توجهی و یا کم اهمیت شمردن آثار باستانی، هر جایی که از این آثار وجود دارد، حفاری های غیرمجاز صورت گرفته است. غافل از این که میراث فرهنگی یادمان تاریخی اجداد ماست. ما باید آن ها را سالم به دست نسل های بعدی برسانیم و گرنه به آیندگان خویش خیانت کرده ایم. بر صلابت قلعه ی جوشین اگر دقیق باشی نعره های دلاورمردان وطن دوست، صدای ضربات شمشیر و شیهه ی اسب ها را می توان شنید. این قلعه در حدود 26 کیلومتری غرب ورزقان واقع شده است و از نظر دفاعی مسلط بر همه ی منطقه می باشد. تمام گذرگاه ها زیر نظر نگهبانان بوده است. این قلعه دارای اتاق های سنگی است و در ساختمان داخل قلعه از ملاط، گچ و آهک استفاده شده است. تنها از سمت شمال شرقی آن می توان وارد قلعه شد. دو طرف قلعه دارای شیب تند و یک طرف نیز صخره ی سخت و سترگ دارد. در قسمت ورودی بالا تنها عبور یک نفر مقدور است. در داخل قلعه برای ذخیره آب 7 حوض سنگی وجود دارد. یکی از اهالی می گفت سنگی به طناب 15 متری بسته و داخل یکی از حوض ها انداختم و به ته آن نرسید. این قلعه با قلعه ی بابک ـ در کلیبر ـ در ارتباط بوده و در زمان حمله ی اعراب از خود مقاومت ها نشان داده است. به نوشته ی سید جمال ترابی « در محوطه ی آن سفال های مربوط به هزاره ی اول قبل از میلاد و قرون اولیه ی اسلامی و در واقع تا قرن ششم هجری پیدا می شود.» موقعیت این دژ آن قدر مهم و استراتژیک بوده که نفوذپذیری و دست یابی دشمن به آن غیرممکن بوده است. به نقل از راوی اخبار در آن موقع دشمنان هرچه قدر رودرو و مستقیم جنگ می کردند، موفق به تصرف این قلعه نمی شدند و اما دست به حیلت زده و جنگجویان و پهلوانان و مبارزان خود را در داخل صندوق ها و بار شتر و قاطر نموده و در قالب تاجر و مال التجاره وارد قلعه می شدند و با نقشه ی شوم از قبل طراحی شده بعد از خواب اهالی قلعه درب صندوق ها را باز می کردند. عده از داخل و عده ی دیگر از بیرون وارد جنگ می شدند و پس از کشتار قلعه را تصرف می کردند که این البته بی شباهت به داستان اسب چوبی نیست.

کمی بالاتر از روبروی شمالی قلعه و سمت دیگر جاده در فاصله ی حدود 2 کیلومتری، دو قله ی نسبتاً بلند و با فاصله اندک در محلی به نام هیسه باشی معروف به « قوشا قارداشلار » که دقیقاً با قلعه مرتبط بوده اند، وجود دارد. به احتمال قوی بخشی از دیده بانی و یا قسمتی از قلعه بوده و یا یک حلقه ی کوچک ( قلعه جوق ) می باشد. همچنین در غرب روستای جوشین که حدود 5 کیلومتر با قلعه فاصله دارد، کوهی به نام « طبله میزان » که شاید طبل نظام یا طبل زنان باشد، وجود دارد. به نقل از اهالی در زمان جنگ یا خطر احتمالی و تهدید قلعه، جهت آمادگی دفاعی در این محل نواخته می شده است. شکر خدا اخیراً این قلعه نیز در فهرست آثار ملی ثبت شد. در دامنه ی قلعه ( کنار جاده ) زیارتگاهی به نام ابراهیم خلیل وجود دارد که اهالی روستاها و بعضاً گردشگرانی از شهرستان های دیگر جهت زیارت به این محل می آیند. کنار زیارتگاه، استراحت گاه نیز ایجاد شده است و برای دمی آسودن و بهره مندی از معنویت محل در دامنه ی قلعه ی با صلابت جوشین محل مناسب است. ضمن این که آب خنک و گوارایی هم دارد.

 

روستای سقای در زمان حیات استاد جعفری در نهایت فقر و ناشناختگی قرار داشت و فاقد امکانات رفاهی و بهداشتی بوده است. پس از درگذشت آن مرحوم، موطن آبا و اجدادی ایشان مورد توجه مسئولین و دست اندرکاران دولت جمهوری اسلامی قرار گرفت. بهسازی روستا، احداث جاده ی آسفالته، احداث مدرسه و مسجد از اقدامات جدید در این روستاست. در غرب این روستا ینگجه قرار دارد. وجود سنگ نگاره هایی در گورستان این محل از قدمت آن حکایت می کند. سخن را درباره ی این منطقه مختصر کرده و بر می گردیم به سه راهی آستمال در جوشین چایی. البته گفتنی است که اطراف این رودخانه پر از باغات میوه و درختان بید و تبریزی و سنجد می باشد که محل مناسبی برای تفرج و اتراق و استفاده از آب و هوای خوب این منطقه است. چشم انداز زیبای رودخانه و قلعه و باغات و کوه های اطراف چشم هر ناظری را خیره می سازد. در قسمت سه راهی آثار خرابه « علیار قهوه سی » مشاهده می شود.از این سه راهی جاده ای است به روستاهای علیار، آوانسر، انویق، آستمال و آوان. روستای علیار در اوایل انقلاب اسلامی یکی از پر رونق ترین و پر جمعیت ترین روستاهای این منطقه بود. یک درمانگاه شبانه روزی تقریباً مجهز در این روستا احداث شده بود و پزشکان هندی به مداوای بیماران مشغول بودند. علیار پایانه ی مسافرین روستاهای بدون راه همجوار بود. در علیار بزرگانی چون ملاعلی علیاری به دنیا آمده است که ضمن تحصیل در نجف، از پنج تن از علمای بزرگ آن اجازه ی اجتهاد و روایت گرفته بود. ایشان صاحب چندین اثر نیز می باشد. محمدباقر علیاری از خوش نویسان قدیمی آذربایجان در این روستا چشم به جهان گشوده است. در شمال علیار روستای اَنویق و آوانسر قرار دارند. در حدفاصل « کوشن » انویق و آوانسر محل قلعه یا آتشکده ای وجود دارد که دامنه ی آن گورستان « گوور » و « کول تپه » و همچنین یک درخت تناور معروف به « پیرآغاجی » دارد. در شاخ و برگ این درخت انواع میخ کوچک و بزرگ طویله و آهن پاره و نعل اسب و پارچه آویزان است که به منظور نذر بسته می شوند. در قبرستان آوانسر یک قوچ سنگی و چند نوشته ی قدیمی وجود داشت. در این روستا انواع گیاهان دارویی از جمله پولک، پونه، کاکوتی، ریحان کوهی، چله داغی، بابونه و ابن ملجم قارپوزی و گیاهان رنگرزی به وفور یافت می شود. اکثر اهالی بعد از احداث راه مانندی در اولین فرصت به تبریز کوچ کرده اند. این روستای دورافتاده محل مناسبی برای دام پروری و زنبورداری است که اهالی زحمت کش آن نیز در همین شغل ها به کسب روزی خود اهتمام دارند.

از سه راهی آستمال جاده ی خاکی با فراز و نشیب های زیاد به سمت آستمال و آوان دایرا ست. به علت کوهستانی و بکر بودن منطقه انواع کبک، عقاب، آهو، خوک، خرس، گرگ و روباه زیست دارند که حتی بعضی وقت ها در کنار جاده هم به چشم می خورند. بعد از طی 20 کیلومتر به روستای زیبای آستمال می رسیم. این روستا دارای معدن آلومینیوم و باغات گسترده ی گردو، گیلاس و سیب و زردآلو است. بیش تر درآمد اهالی آن از محصول باغات و دامداری کسب می شود. این روستا دارای حمام عمومی بود و یک مسجد زیبا و مجهز هم داشت. مرحوم آقا آخوند و میرزا محمد واعظی از روحانیون معتبر و مورد احترام محل بودند. اهالی این روستا لهجه شیرین و خاصی دارند. آن ها به جای حروف « ج » و « چ »، « ک » می گویند. مثلاً به جای کلمه ی چای، کای می گویند. رودخانه ی فصلی از وسط ده می گذرد. خانواده های این روستا نسبتاً مرفه و به روز هستند. حدود 5 کیلومتری شرق این روستا و در قسمت نیمه جنگلی زیارتگاه سید جبرئیل وجود دارد که رفتن به آن جا به وسیله ی یک کوره راه و سربالایی با پای پیاده و یا با استر ممکن است. این زیارتگاه دارای اطاق سنگ و گلی است و آرامگاه سید در داخل آن قرار دارد. گویا عرب بوده و تحت تعقیب به آذربایجان آمده و در آن جا جان به جان آفرین تسلیم نموده است. مردم این منطقه به خاطر اعتقاد به کرامات ایشان نذوراتی داده و قربانی می دهند. به خاطر صعب العبور بودن و نداشتن جاده و امکانات رفاهی، ناشناخته مانده است.

از آستمال توسط جاده ی صعب العبوری به مسافت حدود 20 کیلومتر به روستای آوان می رسیم. به علت کوهستانی بودن محل اهالی به دام داری مشغول هستند. زنان و کودکان نیز به دلیل پایین بودن سطح درآمد خانواده به فرشبافی می پردازند. جنس فرش بافته شده در این روستا از ابریشم و مرینوس است. به علت فقر و رواج فرشبافی بیش تر کودکان از تحصیل محروم بودند. کودکان هفت هشت ساله را روی روی دار قالی دیده ام که رنگ رخسار پریده و بی رمق بودند، ولی همچنان با خون دل نقش بر قالی می زدند. واقعاً دل هر سنگ دلی را به ترحم وا می داشت. امکان تردد در زمستان ها خیلی کم بود با این همه دوری از مرکز بخش حتی یک خانه بهداشت هم وجود نداشت. روستا در وسط تپه و کوه ها که تقریباً محل گرمی است واقع شده. به گفته ی اهالی در اکثر خانه ها مار یافت می شود که افسون گرهای مارگیر بازار پر رونقی در این روستا دارند و هر مار را به قیمت خاص خود از نوع خطرناک و آرام بودن محاسبه می کردند. هزینه ی بیرون آوردن بعضی از مارها گاه به یکصدهزار تومان می رسد. از حداقل امکانات بی بهره اند. پسر بچه ی مؤدب و خجالتی با من هم صحبت شد. می گفت آقا ما اینجا دلمان خیلی گرفته است. نمی توانیم به شهر برویم. مادرم مریض است. خدا برگرداند. آیا مسئولین محترم منطقه ی قره داغ جوابی به این محرومیت ها دارند؟‍ چه التیامی بر زخم مردم و مناطق همسان می بخشند؟ چرا از پشت میزهای خود بیرون نمی آیند تا ببینند این نادیده ها را!!

در این مسیر آوان آخرین روستای خارواناست. برای عزیمت به خاروانا باید مجدداً به سه راهی آستمال و جوشین چای برگردیم. به سمت غرب که حرکت می کنی، نرسیده به رودخانه ی « گوی همت » چایی روستایی به نام قره قیه با چند خانوار وجود دارد. بعد از 2،3 کیلومتر طی طریق به سه راهی محمدخان باغی می رسیم. محمدخان یکی از خوانین منطقه و اهل روستای مرزآباد بود که مردم از خوبی ایشان تعریف می کنند. در همین سه راهی محمدخان باغ بزرگی دارد. در اواخر رژیم پهلوی می خواست در این محل گاوداری بزرگی راه بیندازند که آثار اسکلت های فلزی ساختمان هنوز هم برقرار است. ولی بعد از انقلاب چون برادرانش در تهران زندگی می کردند، به آن شهر کوچ کرده است. از این سه راهی به سمت جنوب جاده ی اصلی شوسه چند روستا وجود دارد که بعد از طی 4 کیلومتر اولین روستا در سمت چاپ جاده روستای کبود گنبد ( گوی همت)  به چشم می خورد.

این گنبد آبی شکل در کنار رودخانه از دور نظر هر رهگذری را به خود جلب می کند. گنبد مدور با آجرهای قرمز مربع شکل و لعاب کاری شده به رنگ زیبای آسمان و منقش و مزین به اسم الله به صورت هندسی با شیوه ی معماری عالی سالیانی است که قدبرافراشته و جلوه ی خاصی بر آن محدوده و روستای گوی همت بخشیده است. یقیناً نام روستا از این گنبد آبی اخذ شده است. داخل گنبد آرامگاهی وجود دارد که کف و دیواره های داخلی آن با سنگ های مرمر به رنگ های سُماقی آبی روشن و شیری تقریباً به ابعاد 40 در 30 سانتی متر و به ضخامت 20 سانتی متر پوشش داده شده است. متأسفانه به دلیل عدم نگهداری مناسب دیواره ی آن ترک برداشته و داخل آن نیز توسط افراد سودجو حفاری شده است. سنگ های مرمر بعضاً بطور کلی و بعضاً به صورت جزئی شکستگی دارند. قسمت هایی نیز کنده شده است. اطلاعات کافی از این اثر در دست نیست و اهالی نیز به طور دقیق نمی دانند که این قبر متعلق به کیست. برخی می گویند شعیب آقاست. متأسفانه وقتی به دادش خواهیم رسید که دیگر از بین رفته است. اهالی این روستا عشایر هستند و در تابستان ها به ییلاق پیرسقا کوچ می کنند. شغل اصلی آن ها دامداری است.