« کنسانتره انسانی »  

جعفر خضوعی: موضوع « خروج کنساتره مس از ارسباران » اگر روزی گفتنش با ملاحظاتی همراه بود،‌ امروز آشکارا و بدون لکنت زبان به صورت رسمی و غیررسمی بیان می شود. خرداد 88 بود که در مراسم کلنگ زنی فاز دوم تغلیظ مس در سونگون این را یکی دو نماینده تبریز بر زبان آوردند. در افتتاحیه ی دومین همایش توسعه ارسباران نیز که 26 مهر در اهر برگزار شد، باز خروج کنساتره از این منطقه مورد انتقاد قرار گرفت. هرچند یک سر این انتقال به خاتون آباد کرمان متصل می شود اما به نظر می رسد کنساتره سونگون به همان شکل صادر می شود که این بدتر از آن است.  

عصر 27 مهر در همایش توسعه ارسباران یک دقیقه از وقت 20 دقیقه ای ام در ارائه ی مقاله را اختصاص دادم به موضوعی که نتیجه ی آن تولد عبارت « کنساتره ی انسانی » و ورود آن بر ادبیات اجتماعی منطقه ی ارسباران شد. در خاتمه ی مقاله ی خود با اشاره به این که در افتتاحیه ی همایش باز از خروج کنساتره مس سخن به میان آمد، گفتم « امروز کسانی از خروج کنساتره مس از قره داغ شِکوه دارند. به نظر من کنسانتره واقعی ده ها هزار انسانی است که از این منطقه مهاجرت کرده اند....» پس از پایان سخن، آقای جلال گلچین از داوران حاضر در جلسه در اشاره به این بخش از سخنان بنده بر موضوع مهاجرت انسانی اشاره و عبارت « کنساتره انسانی » را مطرح کردند. چنین شد که « کنسانتره انسانی » وارد ادبیات اجتماعی منطقه ی ارسباران شد و فصلی برای بحث گشوده گشت که امیدوارم از منظرهای مختلف مورد توجه و کنکاش اهل نظر و کارشناسان و مسئولان قرار گیرد.  

در شماره ی 111 گویا دو خبر ناگوار از اهر منعکس بود که از زبان فرماندار این شهر درآمده بود. « 55 روستای شهرستان اهر خالی از سکنه شده است.» و « 130 روستای اهر فاقد امکانات اولیه هستند.» بی شک در روستاهای جان داده و جامانده از حیات روزگاری نه چندان دور حیات جاری بود و انسان هایی در پی اجداد خویش به کوشش مشغول بودند و فکر کنیم به این که چه بر سر آن ها آمده که موطن اجدادی خویش را ترک گفته اند. و این 130 روستا که به زیر 20 خانوار رسیده اند و مشمول خدمات دولتی نیز نیستند، روزی نه چندان دور صدها خانوار داشته اند.

سال 86 بود که فرماندار شهرستان هریس از کاهش 11 درصدی جمعیت این شهرستان در سرشماری سال 85 نسبت به سال 75 خبر داد. محمود چمنی « علت اصلي كاهش جمعيت اين شهرستان را مهاجرت بي رويه روستاييان به ساير كلان شهرها عنوان کرد.» آری جمعیت هریس به دلیل « مهاجرت مردم اين شهر به شهرهاي بزرگ‌تري نظير تبريز و تهران » روی رشد نمی بیند.  ورزقان و کلیبر و هریس در سرشماری سال 85 نسبت به سال 75 علی رغم بالا بودن نرخ طبیعی رشد جمعیت کاهش جمعیت داشته اند و جمعیت اهر در این فاصله در حالی سه هزار نفر رشد نشان می دهد که به گفته ی نماینده ی این شهر « در فاصله سال 75 تا 85 حدود 14 هزار نفر از اهر مهاجرت کرده اند.» ضمن این که از کجا معلوم این رشد سه هزار نفری نیز مانند نرخ بیکاری 23 درصدی ( به گفته ی استاندار ) خطای آمارگیری نباشد.

اگرچه معتقدم واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی سیستم حیات شهرهای ارسباران را تجدید ویندوز کردند و آن ها را از سکون و رکود برون آوردند و خدمتی که به عنوان نمونه دانشگاه آزاد برای اهر کرد، چیز دیگری نکرده است. اما بپذیریم که دانشگاه های آزاد موج جدیدی از مهاجرت را در منطقه دامن زده اند. جامعه سنتی و عقب افتاده و توسعه نیافته ی ارسباران بازار کاری برای این همه تحصیل کرده ندارد و بی شک آن گزینه مهاجرت را بر می گزینند. در شهر کلیبر مرکز آموزش پتروشیمی دایر است که به عنوان نمونه آموزش کوتاه مدت جوشکاری با آرگون یکی از خدمات آن است. افراد دیپلم گرفته و سربازی رفته که این مهارت را فراگرفتند، راهی جنوب می شوند و در واقع مهاجرت می کنند. به گفته ی نماینده اهر، 15 هزار بیکار در این شهرستان وجود دارند و آشکار این که از موطن مادری خویش قطع امید کرده و به سوی عرض های جغرافیایی پایین کوچ می کنند. این همه منطقه ی تاریخی ارسباران را از جمعیت خالی می کند، جمعیتی که وارث هزاران سال فرهنگ منطقه است. پس قبول کنیم که قراجه داغ عزیز ما دارد از همه چیز خالی می شود. ضمن این که این مرض دامنگیر استان نیز شده است و طبق آمار رسمی « در فاصله سالهاي 1365-1375 ، حدود 215 هزار نفر از استان خارج شده اند كه از اين تعداد 41/57 درصد به استان تهران رهسپار گشته اند » ضمن این که در سال های اخیر نیز مهاجرفرست ترین استان کشور اعلام شده است. جوانان جویای کار می روند و از جمعیت فعال کاسته می شود و استان ما مقام اول را در نرخ اشتغال به دست می آورد.(!!)   

راستی سخن ضمیمه ام در آن مقاله چنین بود:

امروز کسانی از خروج کنساتره مس از قره داغ شِکوه دارند. به نظر من کنسانتره واقعی ده ها هزار انسانی است که از این منطقه مهاجرت کرده اند و امروز البته خرده ای بر آن ها وارد نیست. شاید غم ما مصداق « آپاردی سئللر سارانی » باشد و من اما یاد آن سیل غمبار قره قیه می افتم که بانوی سوارکار را با کودکش برد و من شعری کوچک برایش دارم که بیانگر دردماست و شعری البته خطاب به اهرچایی:

یاغدی یاغیش ائلدریم لار شاخا شاخا          داغتدی ائولری سئل آخا آخا

قوجاقندا بالاسی بیر آنانی                         آپاردی گؤزلریمیز باخا باخا

اهر چایی داشیب گئتدی               داشیب یولون چاشیب گئتدی

اؤز باغچاسین سوسوز قویدی            اؤزگه باغا آشیب گئتدی