یک اهری آمد و نوشت « اهر تمام شده است یا سهمیه آرد یوخا هدفمند شده؟»  و اشاره داشت به این که یوخا مدتی است حرف نمی زند. بله واقعاً سرم شلوغ است. امروز چند تن از عزیزان خبر دادند که برای تبریک توفیق گویا می خواهیم مزاحتمان شویم. من هم آن ها را برای صرف چایی و شیرینی دعوت کردم. ساعتی بعد زنگ زدند که هدیه چه بخریم که شما را خوش آید و من گفتم یک جفت چکمه بخرید. آن ها هم به جد گرفتند و موقع آمدن یک جفت چکمه آورند. حکایت چکمه مربوط می شود به پالچخ آن هم در کوچه ای اندر وسط شهر. یکی از آن ها دو بند بایاتی در موضوع لالایی مادر که سفارش داده بودم از مادرزنش شنیده و برایم آورده بود که بهترین هدیه بود.

پایان نامه ام را که سر و سامان دادم دوست دارم کتابی برای مادر بنویسم تا گوشه ای از دین خود را ادا کرده باشم. البته فقط گوشه ای از شاهکار مادر را. از چند سال پیش موضوع « لای لای » مادر توجه مرا به خود جلب کرده است و از آن موقع شروع کردم به جمع آوری لالایی های مادر که اغلب در قالب بایاتی هستند. برخی در جای جای مناطق ترک نشین تکراری هستند و برخی مخصوص منطقه ی خاص. حتی در داخل منطقه ی قره داغ بایاتی هایی از این نوع برایم تازگی داشت. دوستانی برایم از این نوع بایاتی ها هدیه ارسال کرده اند و حال از همه ی مهمانان یوخا تقاضا دارم در این کار مرا یاری رسانند. بایاتی های مخصوص لالایی مادر. به خصوص از روستاهای قره داغ.