يادي از رحيم غفاري
دهم دي ماه سالروز درگذشت زودهنگام زنده ياد رحيم غفاري است و همين مناسبت
بهانه و فرصتي فراهم ساخت كه بار ديگر از ايشان سخن بگوييم. اين بار آشنايي بيشتر ما از نگاه « شهاب اهر»
برجسته بود. هفته نامه اي كه مديرمسئولش مرحوم غفاري بود. همه ي اين ها در شماره 188
گويا آمد. پيش از انتشارش كوشش بسيار داشتم كه محل آرامگاه او را پيدا كنم و در
سالروز درگذشتش با اهالي مطبوعات در اهر گرد آرامگاهش جمع آييم و فاتحه اي بخوانيم
و به اين طريق آرامگاهش را نيز بشناسيم. البته نهايت شرمندگي و خجالت است كه
تاكنون چنين نكرده ايم. تماسم با خانواده محترمش ميسر نشد تا اين كه پس از انتشار آن
شماره، پاسخ پيام ارسالي ام دريافت شد. محل آرامگاه غفاري در گورستان « چلب وردي »
ـ جوار گلستان شهدا ـ واقع است. روز چهارشنبه 20 دي به آن جا رفتم و ساعتي طول
كشيد تا « سيد»ي را كه در آنجا فعال است، پيدا كنم و محل دقيق آرامگاه او را
بيابم. سنگ قبرش از سوي خانواده به تازگي بازسازي شده بود. لحظه ي بسيار حساسي
برايم بود. كنار قبر كسي بودم كه در شناختش اگرچه دير،اما زياد سعي كرده ام.
فاتحه اي خواندم و بدرود گفتم. خداوند رحمتش كند و راهش را پر رهرو بدارد.
يادكردي از رحيم غفاري در شماره 188 گويا
به مناسبت سالروز درگذشت زنده ياد رحيم غفاري مدير شهاب اهر
شهاب اهر؛ نامه سرگشاده مردم ارسباران

جعفر خضوعي: شماره 179 گويا متأثر از روز خبرنگار بود و نيم نگاهي به تاريخچه
مطبوعات در ارسباران داشت و فعالان ديروز و امروز در اين عرصه را معرفي كرده بود.
17 مرداد روز خبرنگار است و 21 مرداد آغاز انتشار نخستين نشريه در ارسباران است و
گويا نظري بر آن داشت كه چنين روزي به واقع « روز مطبوعات ارسباران » است. در آن
شماره از مدير هفته نامه شهاب اهر ـ زنده ياد رحيم غفاري ـ يادي نيكو شده بود و
عنوان « پدر مطبوعات ارسباران » به همين شخصيت بزرگ اهري اطلاق شده بود. آن شماره
به چاپ رفته بود كه يادداشت فرزندش را دريافت كرديم و چنين شد كه براي شماره 180
صفحه اي باز به پدر مطبوعات ارسباران اختصاص داده بوديم و مناسبتش هم جور بود. 21
مرداد ماه كه روز مطبوعات ارسباران خوانده بوديمش. قضا را اين روز براي قره داغ
روز سياهي شد و زلزله ها از راه رسيدند. گويا به شدت تحت تأثير اين رويداد تأثربار
بود و از شماره 1380 رنگ ماتم گرفت و بايد مي گرفت.
و اما دهم دي ماه ( 1338) سالروز درگذشت روزنامه نگار جوان اهري كه چون شهاب درخشيد. دير آمد و زود رفت. هفته نامه شهاب اهر آيينه ي تمام نماي وضعيت ارسباران در آن روزگار است و چون نظرات زنده ياد غفاري و مطالب شهاب اهر را بررسي مي كنيم، با داشته ها و نداشته ها و خواست ها و ناخواسته هاي اين منطقه بيشتر آشنا مي شويم. در اين شماره چند مطلب و شعر براي يادكرد از آن جريده مبارز و مديرارجمندش داريم.
نسخه هاي برجاي مانده از « شهاب اهر» را مرور مي كنيم، در صدر و ذيل و ابتدا و انتهاي هيچ مطلبي نام « رحيم غفاري» نيست و در واقع سرمقاله ها و گزارش هاي نخست و اصلي اين هفته نامه بدون نام نويسنده درج شده اند. با اين همه مشخص است كه آن ها به قلم او بوده است. با بررسي اين مطالب ضمن اين كه شجاعت قلمراني غفاري را در مي يابيم، بر معضلات ريشه هاي و ديرين منطقه و علل آن ها آگاهي مي يابيم. مطالعه ي تيترهاي نخست همچون « اشتباه نشود ما ناظر بر اصول هستيم»، « اولين قدم در اصلاح »، « آگاه باشيد كه نسل هاي آينده روي نوشته هاي ما قضاوت خواهند كرد»، « تا تنقيد نباشد كارها قابل اصلاح بنظر نمي رسد»، « اثر قانون در اجراي آن است»، « درسيكه بايد از حسين بن علي (ع) آموخت»، « سرمايه ها بايد بكار افتد تا فاصله طبقاتي نزديك شود»، «اگر پرده ها بالا زده شود خائنين خوشقيافه را همه ميشناسند »، « قابل توجه وزارت راه»، « نامه سرگشاده بجناب آقاي علي اكبر امامي اهري ( نماينده ارسباران در مجلس شوراي ملي)» و... مويد اين مسئله است.
شهاب اهر به تشريح آلام مردم مي پردازد
شماره سوم اين هفته نامه ( 4 شهريور 1331 )، « متن بيانات مدير روزنامه در روز افتتاح دفتر اداره» را درج كرده و رحيم غفاري در آن به اهداف انتشار اين نشريه و رسالت كاري آن بهتر اشاره مي كند. در بخشي از اين بيانات مي خوانيم « بعد از آنكه بنام خدمت بجامعه عموماً و شهرستانيكه اهل و ساكن آن هستم، خصوصاً كه حقي بگردن ما داشت و ما را براي فعاليتي مديون ساخته بود دل بدريا زده و با وجود صدها موانع جزئي و كلي بار سنگين و وظيفه خطير روزنامه نگاري را بعهده گرفتيم. براي يُمن آغاز آن جشن افتتاحيه اي احساس ميكرديم و براي اين آرزو هيچ روزي مناسب تر از روز جشن مشروطيت نديديم. زيرا آزادي قلم و بيان يكي از مظاهر و ثمرات مشروطيت و مطبوعات ركن چهارم آنست. مخصوصاً كه جشن مشروطيت امسال از لحاظ موقعيت هاي بزرگي كه اخيراً نصيب ملت ايران گرديده است بيشتر براي اين ملت مسرت بار واقع شده است.
روزنامه شهاب اهر در سايه همان نعمتي كه مشروطيت و پيشقدمان جانباز اين نهضت با قيمت جان و خون خود بما ارزاني داشته اند دراين منطقه دور افتاده براي خدمتگزاري مردم قيام كرده و بتشريح آلام محلي اقدام خواهد نمود و براي توفيق و كاميابي بعد ازاعتصام بحبل متين پروردگار بحسن نظر آقايان اميدوار است. بعبارت ديگر انتظار دارد تذكرات و يادآوري هاي آنرا عاري از هرگونه غرض و نظر خصوصي و فقط خواسته و مستدعيات اكثريت اهالي اين سامان تلقي فرموده و با تأمين آنها ذكر خيري از خود در خاطر هر فرد ارسباراني باقي بگذارد. روش و هدف روزنامه شهاب اهر در صفحات آن درج شده و بيشتر از اين نميخواهم وقت آقايان را تضييع كنم. از خداوند متعال مسئلت مينمائيم ما ار در انجام اين خدمت مقدس توفيق كامل عطا فرمايد كه در اين مرحله از خدمت اجتماعي بتوانيم همت و مساعدت آقايان محترم را جلب و براي شهر و كشور خود مصدر خدمتي باشيم».
اشتباه نشود ما ناظر بر اصول هستيم
در سرمقاله ي شماره سوم با تيتر « اشتباه نشود ما ناظر بر اصول هستيم» آمده است: « نهضت ملي اخير و قيام جوانمردانه اهالي رشيد تهران و ساير شهرستان ها بر عليه زور و استبداد و استعمار و استعمارچيان و احساسات پاك و بي آلايش ملت غيور ايران و ثبات قدم و پشتكار آنان در پشتيباني از منويات خداپسندانه و خيرخواهانه جناب آقاي دكتر مصدق نخست وزير محبوب ايران بما فرصت داد علاوه از اين كه در اين نهضت ملي و ضد استعمار بنام اهالي رشيد و غيور ارسباران با تقديم درود بارواح پاك شهداي راه آزادي سهيم و شريك باشيم و سرمقاله شماره قبل خود را بدان اختصاص دهيم توانستيم در اطراف اثراتيكه شماره اول اين روزنامه در اين محيط فلج شده نموده است بيشتر تفحص نمائيم. برخلاف جمع كثيري كه واقف بر حقيقت هستند و همه چيز را بديده تحقيق مي نگرند برخي كوته بين و ارباب غرض همچو تصور نموده اند و يا ميخواهند همچو وانمود كنند كه مقصود و غرض ما از ذكر نقائص اجتماعي و اداري اين منطقه و تشريح نقص عمده سازمان هاي اداري و ذكر نامي از بعض آنها بعنوان مثل در بدو امر شخص متصديان امور فعلي ادارات بود و با سوء نظذ و تشخيص نسبت بآنان دايم ولي برخلاف ظن و تعبير اين عده انگشت شمار كه صورت آتيه خود را در آيينه شهاب اهر تاريك مي بينند ما ناظر بر اصول هستيم و پي تحقيق علت و اين براي هميشه سليقه ما بوده و خواهد بود...».
در برخي از شماره ها مطالبي با خوانندگان و درد دل با مردم منطقه به چشم مي خورد. براي نمونه در شماره 9 خطاب به « اهالي بخش هاي كليبر، خداآفرين، هوراند، ورزقان و هريس » مي نويسد؛ « روزنامه شهاب اهر... فقط به منظور اظهار آلام فردي و اجتماعي محيط ارسباران و رساندن ناله هاي مردم محروم ارسباران بسمع اولياي محترم دولت و ابراز دردهاي اجتماعي منطقه ارسباران است عليهذا بمنزله نامه سرگشاده شما ساكنين ارسباران ميباشد».
وظيفه جرايد: تشويق و تحسين نيكوكاران و تنقيد و تقبيح بدكاران
شهاب اهر در شماره پنجم خود ( 18 شهريور 1331) در مطلبي با عنوان « شهاب اهر فقط بمساعدت هاي معنوي و مشروع مردم ارسباران نيازمند است»، مي نويسد؛« انتشار شهاب اهر در يك ناحيه بن بست كه نه راه ارتباطي با شهرستان هاي مجاور داشته و نه امكان ايجاد روابط با ساير نقاط ايران دارد نخستين قدم مهمي بود كه تنها با اتكا باراده پاك و مقدس مردم مبارز و شرافتمند ارسباران برداشته شده است». شهاب اهر براي خود رسالتي فراتر از اطلاع رساني و فرهنگ سازي تعريف كرده بود. در ادامه ي همين مطلب اين پرسش مطرح مي شود كه « چه عواملي موجود اين فكر در ما بوده و چه علتي موجب قيام ما گرديده است؟» ادامه مي دهد: « سؤالي است كه مطالعه دقيق و اوضاع اجتماعي و وضع اقتصادي كنوني ارسباران پاسخ آنرا واضح و در دسترس عموم ميگذارد». در همين مطلب برخي از معضلات و مشكلات منطقه را برمي شمارد و براي نمونه « توجه بوضع وخيم راه اهر و قربانيهاي بي گناه اين راه پرچاله و چوله»، « عدم وسايل كافي براي تعميم تحصيلات كلاسي در اين ناحيه سيصد و پنجاه هزار جمعيتي» را مورد اشاره قرار مي دهد. در بخش ديگري از اين نوشتار مي خوانيم؛ « ما پس از سال ها سكوت و ماهها گوشه گيري و توسل بدامان اوليا و اوصيا زمان جهت بهبود اوضاع و مدتها مطالعه در مشكلات و مخاطرات محلي و نظارت به مفاسد و خيانت هاي عده محدود متوجه عواقب وخيم اين اوضاع ناگوار شديم و چون كسي را دلسوزتر از خود بحال بيمار خودمان نيافتيم دفعتا بپا خاسته براي مبارزه با فساد اجتماع و ريشه كن نمودن علف هاي هرز كمر همت بميان بستيم...». اين مطلب خواندني در نهايت چنين پايان مي يابد كه « ... ما فقط و فقط اميد مساعدت مشروع و معاضدت معنوي از مردم ارسباران داشته و از هيچكس و ناكسي نيز انتظاراتي نداريم و در انجام اين وظيفه سنگين خدا را يگانه حامي و در اين مبارزه مقدس اجتماعي اراده خلل ناپذير مردم شرافتمند و افكار عموم را تنها پشتيبان خودمان ميدانيم».
از ديگر سرمقاله هاي قوي در اين نشريه، نوشتاري با عنوان « تا تنقيد نباشد كارها قابل اصلاح بنظر نميرسد» است كه در شماره 9 ( 1 آبان 1331) به چاپ رسيده است. در اين مطلب پس از يك مقدمه ي كامل در اشاره به تكاليف عمومي شهروندان و ضرورت دعوت به كارهايي كه خيرعمومي دارند، به اين فراز مي رسيد كه دين مقدم اسلام « قسمتي از اين تكاليف عمومي را بنام امر بمعروف و نهي از منكر و خود از فرايض و فروعات دين مبين قرار داده و حد اكثر مقام تكريم و تعظيم برايش قائل شده و در بعضي موارد بنام اصلاح برادران ديني و بعضاً بنام نيكخواهي و هدايت و راهنمايي ياد كرده و اساس اشد توصيه را در مداومت و عمل بدان فرموده ...» است. در ادامه تصريح مي كند « نهضت هاي عمومي دنياي اخير و آزادي ملل از قيد اسارت استبداد و بيدادگري و ديكتاتوري انجام اين امر و وظيفه خطير و مقدس را در درجه اول بعهده نويسندگان و ارباب جرايد تشخيص و واگذار نموده است». اين نشريه در اين مطلب دو وظيفه مهم براي « ارباب قلم و نويسندگان» قائل است و آن را « تشويق و تحسين نيكوكاران و تنقيد و تقبيح بدكاران» عنوان مي كند. و در بخش ديگري از اين مطلب خطاب به زعماي امور متذكر مي شود كه « از تنقيد واقعي ارباب جرايد نهراسيد و بيم نكنيد زيرا مصالح فردي و اجتماعي شما در اوست و اوست كه آئينه و جام و جهان نماي اعمال و افعال شما است و قادر است معايب و نواقص فرد فرد شما را بدون كوچك ترين تصرفات و مداخله به خود شما بنماياند تا به بينيد و فهميد چه لكه هاي سياهي دانسته و ندانسته روي صورت و بالاي ناصيه شما افتاده و هكذا برأي العين به بينيد چه فجايع و مظالمي را مرتكب هستيد بدون اينكه اصلا بروي مبارك خود بياوريد........البته خيلي توجه داشته باشيد كه فرموده اند انظر الي ماقال و لاتنظر الي من قال...».
ارسباران چه مي خواهد؟
سرمقاله ي شماره ي 26 نشريه شهاب اهر ( 6 خرداد 1332 ) با عنوان « رمز موفقيت همگاني چيست؟» با طرح اين پرسش ها شروع مي شود: « ارسباران چه مي خواهد؟ خواسته هاي مشروع ارسباران چيست؟ علل اساسي عدم پيشرفت و ترقي ارسباران و ركود اصلاحات عمومي آن كدام است؟ اصلاحات ارسباران بايد از كجا شروع شود؟» و ادامه مي دهد: « شهاب اهر منويات مردم را منعكس مي كند و مردم هدف مقدس شهاب اهر را راهنما هستند. اگر خوانندگان عزيز توجه داشته باشند قسمت اعظمي از مندرجات و مطالب و مقالات شهاب اهر در اين مدت انتشار خود از محيط احتياجات و ضروريات اوليه اهالي و اصلاحات عمومي اوضاع ارسباران دور نرفته و كمتر بخارج پرداخته تا حديكه اتخاذ اين روش و اختصاص قسمت عمده مطالب و اهم مقاصد باوضاع عمومي يك منطقه بخصوص كه زادگاه و پرورشگاه رادمردان غيور ارسباراني است مورد تعرض و خرده گيري معدودي نكته سنجان كوته نظر گرديده چه ايشان ميل داشته اند شهاب اهر از محيط ارسباران كه سهل است از حدود ايران هم تجاوز نموده و با صرف نظر از اين همه گرفتاري هاي مادي و معنوي و اقتصادي و فقر و فلاكت و نداري و بيكاري و بيسوادي و صدها محروميت هاي خودماني روي موضوعات كلي و بحث هاي بين المللي صحبت مي كرد و اتخاذ اين روش شهاب اهر را بعناوين مختلف تعبير و تفسير ميكنند ولي عقيده و تشخيص خود ما اين است كه وقتي ما نتوانيم افكار و عقايد جمعي معين و محصور در يك محيطي را براي مطالعه در وضع و موجوديت و حقوق فردي و اجتماعي خود آماده سازيم چگونه بخارج از خود پردازيم و باصطلاح معروف تا از خود بي خبريم توجه بسايرين دور از منطق است و اين خود يك اصل است كه اصلاحات در هر مرحله اي كه بوده باشد بايستي از داخل شروع كرد نه از خارج و شالوده و بنيان را بايد توجه كرد تا نقش و نگار غرفه و ايوان در هر صورت براي قبول اصلاحات و اطمينان از حصول پيشرفت ترقي فردي و اجتماعي بايستي محيطي آماده و مردمي آماده تر وجود داشته باشد و افراد جامعه بر حقوق مسلم خود و ضروريات و احتياجات روزانه خود كه با زمان و مكان تطبيق نمايد واقف بوده و آگاه باشند.
براي ايجاد يكچنين محيطي و تربيت اينچنين افكاري كه استعداد قبول اصلاحات عمومي را دارا باشد در درجه اول وجود اشخاص بصير و مطلع و در عين حال نوع دوست و دلسوز بحال جامعه كه بحمداله در ارسباران ما زياد است ضروري است و بر اكثريت قاطبه اهالي فرض مسلم است كه از نيات خيرخواهانه و خداپسندانه اين چنين مردمي كه قهراً غير از صلاح جامعه و پيشرفت امور اجتماعي شهر و ديار خود نظري نخواهند داشت حداكثر حسن استفاده را بنمايند و نبايد از نظر دور داشت كه خود اين قبيل اشخاص كه نوع دوستي و حس ترحم بحال جامعه از خصايص طبيعي و غريزي آنانست مقابل جامعه وظيفه بس خطير و عظيمي در عهده دارند كه آن هدايت جامعه بشاهراه صلاح و اصلاح و راهنمائي عامه بصراط مستقيم است حال جامعه با چه نحوي و بچه وسيله ميتواند از وجود چنين شخصيت هائي بر صلاح خود و جامعه خود و شهر و ولايت خود استفاده نمايند و خود اين اشخاص چه گونه ميتوانند موفقيت خود را هميشه بين جامعه محفوظ و اين وديعه خدادادي را بر نفع و صلاح مردم بكار بياندازند بجهتي است كه انشاءا... بتدريج باستحضار خوانندگان عزيز خواهد رسيد».
شعري از ع. مهجور ( بارز)
اندر طلوع ستاره درخشان
شعري با عنوان « اندر طلوع ستاره درخشان / روزنامه شهاب اهر » از « شاعر روستائي ع ـ مهجور» در هفته نامه شهاب اهر ( شماره 12، صفحه 2، روز شنبه 1 آذرماه 1331) درج شده است. از اين شاعر چند شعر اجتماعي در شهاب اهر چاپ شده و قابل ذكر است كه مهجور تخلص اوليه ي عباس اسلامي بود كه بعد « بارز» را انتخاب كرد.
چو از فضاي اهر رانده شد سحاب اهر عيان شد از افقش شهر ما شهاب اهر
قلوب مردم دل مرده و ستمكش ما دوباره زنده شد از نور آفتاب اهر
كسي نماند كه از رؤيت اشعه او بيكدگر نكند وصف ماهتاب اهر
صبا نويد طلوعش تو هم بحسن قبول بده بمردم محروم و دلكباب اهر
كه اين جريده همان كوكب منور ماست كه تا بحال نهان بود در حجاب اهر
اميدوارم از اين حسن اتفاق كه خلق رها شود همه يكباره از طناب اهر
كه بعد از اين نشود ظلم ناروا بكسي برفت دوره بدبختي و عذاب اهر
بنا بقول خداوند اين جريده پاك يگانه حامي خلق است اين كتاب اهر
درود من بكسي باد كز هدايت وي باوج عز رسيد از زمين عقاب اهر
اگرچه تشنه جام وصال يارم و ليك هميشه مستم و سرگرم از شراب اهر
دگر كسي نكند آرزوي آب حيات اگر دهند بدو جرعه اي از آب اهر
اسير طره طرار آن پري صفتم كه بود در سر زلفش عيان گلاب اهر
دريغ و درد كه از روي آن فرشته عشق ببوسه شاد نكردندم از عناب اهر
اگر ز بلبل مهجور خويش بي خبري مباش غافل و بيدار شو ز خواب اهر
خرسند باد شهاب اهر
گويا: صفحه 2، شماره 10، 10 آبان 1331 هفته نامه شهاب اهر، چكامه اي منظوم با عنوان « خرسند باد شهاب اهر» درج شده است كه « مطلع هر بيتي از آن بترتيب از حروف جمله بالا تركيب و شروع مي شود و گوينده آن يكي از دانش آموزان دبيرستان است». البته در شماره ي بعد قيد شده است كه « شعر خرسند باد شهاب اهر از آقاي دستمالچي است».
خرم آنروز كه خورشيد تو در بالا شد
شور بر شهر دل افتاد و پر از غوغا شد
رفت بر منزل شيرين خبر از فرهادش
همه جا درّ و عقيق و همه جا زيبا شد
سينه ام پر ز هوايت چو دل شيخ شهاب
اشك من بي تو روان بر دمن ديبا شد
نكند ناله من گرچه به دلها اثري
بلكه اشكم اثري كرد و دلي خارا شد
دل ما سوختگان ره آزادي را
آب پاشيد و خلاص از غم آتشزا شد
با فسون قلمي شهره آفاق نمود
هم ز حق كرد دفاع، وه چه عجب شيوا شد
دائما داد مزن پرچم حق را بنگر
رأيت فتح و ظفر نصرت شيخ ما شد
يادي از پدر مطبوعات ارسباران مرحوم شادروان رحیم غفاری
محمد حسین غفاری )وکیل پایه یک دادگستری و فرزند مرحوم شادروان رحیم غفاري)
در طول تاریخ حیات انسان و جوامع بشری در این کره خاکی و تحت هر شرایطی مردانی بوده اند که از نقایص وکژیها و عوامفریبی های زمامداران و سیاست بازان غمض عین نکرده و در جهت روشنگری و آگاهی مردم و در نهایت رسیدن به یک جامعه سالم و امن از هیچ تلاشی دست برنداشتند و در این مسیر سخت و پر صلابت چه مشکلات و مرارتهایی که تحمل نکردند؟ نگاهی گذرا به جهان پیرامون نشان می دهد. علیرغم گذشت هزاران سال از تمدن بشری و ادعای جوامع و سردمداران جهان به وجود اصول مردمی و رعایت حقوق انسانها در جامعه در حال حاضر نیز کما فی سابق روشنفکران متعهد و عدالت محور صرفاً به جهت بیان انحرافات و نارسائیهای صاحبان قدرت هزینه های سنگین اعتقادات خود را تحمل کرده و چه بسا گرانبهاترین گوهر زندگی خود را در این راه فدا می کنند.
شادروان رحیم غفاری نیز در جرگه این افراد قرار داشته و تحمل سکوت و عافیت طلبی در مواجهه با مشکلات و مصائب مردم زمان خود را نداشته و علیرغم وقوف کامل به تبعات زیانبار و پر هزینه رویارویی با حکام جور و برخی از مردمی که ناآگاهانه پیرو منحرفین بودند، قدم در راهی گذاشت که از اول و شروع کار به عاقبت آن واقف بود لیکن معتقد بود « در مسلخ عشق جز نکو را نکشند». تصمیم به انتشار نشریه ای بهنام «شهاب اهر» تصمیمی سترگ و بزرگ در آن مقطع تاریخی بود.
و قطعاً پیآمدهای انتشار این نشریه و اثر گذاریهای مطالب روشنگرانه آن برای آن مرحوم و همفکران متعهدش کاملاً آشکار و روشن بود لیکن تردید در ادامه این راه خطیر جایز نبود، نشریه چاپ و منتشر شد.
نقل قولهایی از اعضای محترم هیأت تحریریه در چگونگی تأمین منابع مالی و مطالب و چاپ و نحوه توزیع نشریه خود بیانگر تلاش خستگی ناپذیر آن بزرگمرد و یاران و همشهریهای با تعهدش بود.
محتوای نشریه و روشنگری و مطالب انتقادی و صراحت بیان در مقالات طبیعی بود که با منافع بسیاری از مسئولین و خود باختگان در تضاد باشد، و این بود که در تمام مدت عمر کوتاه نشریه مرتباً از سوی کوته نظران تحت فشار قرار داشت و آنهایی که تحمل انتشار نشریه و استقبال مردم از آن را نداشتند، اوضاع آشفته و نابسامان کودتای بیست و هشت مرداد سی و دو را مناسبترین زمان برای انهدام نشریه و مدیران آن دانسته و بلافاصله بعد از کودتا با هجوم به دفتر نشریه و بازداشت شادروان غفاری و انتقال آن عزیز به بازداشتگاه شهربانی تا حد امکان در تخریب و انهدام اسناد و مدارک و دفتر روزنامه پیش رفتند بطوریکه پرونده کوتاه مدت ولی پربار نشریه با ارزش شهاب اهر را به ظاهر بستند.
ضربات وفشارهای وارده بر شادروان غفاری از ابعاد روحی و معنوی و توقف انتشار نشریه باعث شد که بعد از این ماجرا به نوعی دلشکستگی جسمی و روحی بر وی مستولی گردد و با این وضعیت چند سالی بعد در زمستان 1338 در حالیکه در عمر کوتاه خود بزرگترین قدمهای ممکن را در جهت اصلاح جامعه خویش بر داشته بود رخ در نقاب خاک کشید.
اظهار لطف ومحبت همشهریهای محترم خصوصاً اشخاصی که به نوعی در جریان تلاش ایثارگونه مرحوم شادروان رحیم غفاری بودند یادآور سروده استاد سخن است که فرمود « هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق». باری بعد از فوت آن عزیز از دست رفته صغر سن فرزندان و گرفتاریهای پریشانیهای متأثر از آن واقعه که باعث عدم دقت در نگهداری و حفظ آثار باقیمانده از تلاش فرهنگی و آموزشی را در ورطه غفلت قرار داده و به دلیل عدم توجه وآگاهی از مفاد آنها اکثر آثار باقیمانده از بین رفته به صورتیکه در حال حاضر به جز چند نوشته و وسایل و لوازم شخصی در اختیار فرزندان قرار ندارد. لیکن گرانبهاترین میراث آن بزرگمرد خیر اندیش و آزادیخواه نام نیکی است که از وی در سینه تاریخ باقی مانده و در یاد و اذهان اهالی مطبوعات و همشهریانش جاودانه خواهد ماند.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
ارسباران منطقه ای تاریخی است با وسعت بیش از 12 هزار کیلومتر مربع در شمال غرب کشور ایران که علی رغم نرخ بالای مهاجرت قریب نیم میلیون نفر در آن زندگی می کنند و با دو کشور همسایه است. ناحیه ای خاص با هویت تاریخی و تجانس فرهنگی و تعریف جغرافیایی و ساخت اجتماعی ویژه که از سال 1314 شمسی به این نام نیز نامیده شد و پیش تر قراجه داغ نام داشت. نامی که امروز نیز به شکل « قره داغ » برایش محفوظ است. همان « 18 محال » معروف که در تقسیمات کشوری ابتدا شامل شهرستان اهر می شد و امروز شامل شهرستان های اهر، ورزقان، کلیبر، خداآفرين و هریس و بخش هایی از شهرستان های جلفا، مشکین شهر، پارس آباد و گرمی می شود. این همه در هفته نامه ی « شهاب اهر » که نیم قرن پیش در اهر چاپ می شد، نمود داشت. ارسباران عمدتاً دارای توان های محیطی کشاورزی، دامداری، باغداری، معدن و گردشگری است. منطقه ای که خلاصه ی ایران زمین است و روزگاری هند کوچکش می گفتند. و شعار آذربایجان شرقی اگر این است که « آذربایجان سر ایران است.» به یقین می توان گفت « ارسباران، سر آذربایجان است.» از انجیر و انار و عسل و پنبه و سیب دارد تا مس و طلا. سومین منطقه ی جنگلی کشور را در خود دارد و تنوع گونه های گیاهی و جانوری آن بیش از قاره اروپاست. یکی از سه ایل پرجمعیت عشایر کشور در آن ییلاق و قشلاق می کنند و یکی از مناطق 20 گانه ی معدنی آن به حساب می آید. در تاریخ نقشی شایسته ایفا کرده و به ویژه در عصر قاجار اثرات ملی بر تاریخ داشته است. جای جایش پر از محوطه ها و گورستان های تاریخی و قلعه های بسیار است و کشف نشانه های 7هزار ساله ی تمدن شهرنشینی در آن، قدمت تمدن را تکانی داد. انسان های بزرگی از خاکش برخاسته اند و بر صدر نشسته اند. از شیخ شهاب الدین اهری گرفته تا ستارخان قره داغی. از علامه محمد تقی جعفری گرفته تا پرفسور محمود آخوندی و امروز در جای جای ایران و جهان حضوری شایسته و مؤثر دارند. در سویی، این منطقه همچنان مقام اول را در نرخ بی سوادی دارد، نرخ مهاجرتش نیز در صدر است و در نرخ بیکاری نیز ممتاز. تورق تاریخ نشان می دهد قراجه داغ از اوج پایین آمده و امروز فرزندانش را تکاپویی دیگر فراگرفته تا بر اوجش برسانند.